ده زلال پند (31)
*
301-
*
می شوی انگار لیچ
پیش نفس ِ خویش مثل ِ مارپیچ
تو عرق از بهر ِ چه می ریزی ای ساحل نشین!
گر به دریا شور داری، شرّ هیچ،
بر دلت وجدان، سویچ
*
302-
*
آه ، این دل می رود
می کند قهر از زمین دل می رود
از دو سوی آسمان گویا صدایش می کنند
آه ، دیگر آهنین دل می رود
آتشین دل می رود
*
303-
*
آه - از- این روزگار
روزگاری ناکس و ناکردگار
پیش رانَد قوم ِ پُر رویان و اهل ِ آز را
گیرد آن کو گشته اسبش را سوار
زو مدال ِ افتخار
*
304-
*
دل شده درگیرِ شب
خورده زخم ِ بیشمار از تیر ِ شب
من پلنگ ِ پا شکسته، زار و لنگ ِ روزگار
دل، چو شیر افتاده بر زنجیر ِ شب
کشته ی شمشیر ِ شب
*
305-
*
حال ِ تو چونست دل!؟
اندرونت مملو از خونست دل!
در زمینی بس گشاد و آسمانهایی وسیع
خاک سرخ جسم، گلگونست دل!
روح مجنونست دل!
*
306-
*
ای که داری هر اَدا
ای که بنمایی به ناحق حق فدا
داد از آن روزی که اندر دادگاه عدل و داد
بررسی گردی دقیق از ابتدا
قاضی ات باشد خدا
*
307-
*
چون چهارت پنج باد
در پی ِ آن پنج حتماً گنج باد
سربلندی ومقام آسان نمی آید به دست
بهرِ آزادی اگر اشکنج باد
گنج را هم رنج باد
*
308-
*
عشق در فریادها
زود می میرد به دست بادها
اندرون باید خروشد، جام ِ دل جوشد مُدام
لیک در بسیاری از رخدادها
گم شده اوتادها
*
309-
*
گاه باید سرد شد
از بلاجویان ِ آتش طرد شد
ای که سیری از سیاست تشنه بر زیغالِ داد
گاه باید نوکرِ یک مرد شد
با خدا همدرد شد
*
310-
*
مهربانی کن به خلق
همدلی و همزبانی کن به خلق
خلق با کوتاهی ِ خود چون بلندت کرده اند
پس تو هم کوتاه رانی کن به خلق
دیده بانی کن به خلق
*
ایضاح:
دوستانی که تمایل دارند به اطلاعات بیشتری
در خصوص قالب های عروضی سبک زلال دست یابند
به آدرس زیر تشریف ببرند:
Galebezolal500.blogfa.com
زلال پند فارسی...
برچسب : نویسنده : apandezolal1 بازدید : 211