ده زلال پند ( 6 )
انقلاب در موسیقی شعر با ظهور زلال
51 – عید
*
کارِ تو احسن نشد
حیف که جانت جدا از من نشد
عید نوروزی دگر چون برق بدرخشید و رفت
هیچ تاریکی ز تو روشن نشد
دل چو نور افکن نشد
*
52- علم
*
علم خورشیدیست رخشان
یک معلم نیـــز همچـون مـاهِ تـابـان
می تـوان در انـعکاسِ نـورِ دانش ، جهل را کُشت
لیـک بـرخــی شبـه استــــادانِ نـادان
نـوکــرِ نـفسنـد هـــر آن
*
53- غرور
*
عـــــشق رحلت کـرده است
خنـده هــا ازبـس عفـونت کــرده است.
هیـــچ مــی دانـــی کـــه پشتِ گریــه های سُـرفه دار
در تـو ابـلیس استـــراحت کرده است،
«من» حکومت کرده است؟!
*
54- کبر
*
هرچه خواهی در من است
کبـر، چـون آتـش ، میـانِ خـرمن است
یـارب از من هـای بی مـا دور گـردان خلـق را
در جهانی کـه پـر از مرد و زن است
شرط، انسان بودن است
*
55- مردکی روباه
*
کم کم شدم آگاه
افتـاده بـر خـط، مـَردکی روباه
نــزدِ کبـــــابی بـــــود در میـــــدانِ آزادی
دل می گرفت از دختری گمراه
بــا تـلفنِ همــراه
*
56- کینه
*
درد را دوصد نکن!
زیرِ سقفِ آسمان ، تو بد نکن!
آه ای دوست ! به دریـا صفتان باران شو!
خواهشِ مرا بنوش و رَد نکن!
کینه و حسد نکن!
*
57- سایه ی کرکس
*
سهل باشد خَس شدن
یـا بـه پـای خارها نـورس شدن.
در گلستـانها شکفتـن بـوده شـرطِ افتـخـار
نـه میــانِ نـاکسـانی کس شدن
سایه برکرکس شدن
*
58- حسودی
*
تــا حسـودی مـی کنـی
تـا ستـم بـر هر وجـودی می کنـی
دشمنی با خویش و با هر آنچه بودی می کنی
این همه دل را که دودی می کنی
آخ چه سودی می کنی؟
*
59- عشق
*
عـشق یعنی: بندگی
بنـدگی در اوجِ هــر زیبنـدگــی
عشق یعنی: در دلِ امواج ، دریـایــی شدن،
آب گشتـن بـر خـدای زنـدگی،
پیش حق، فرخندگی.
*
60- باغبان حق
*
واژگون شد لاله ای
بـاز می آید بــه گوشم نالــه ای
آی انسانها ! کدامین باغبان در خواب هست؟!
پُر ز خون کرده کدامین چاله ای،
خنـجرِ مُحتـاله ای؟!!
*
زلال پند فارسی...برچسب : نویسنده : apandezolal1 بازدید : 347